کد مطلب:28350 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

پرهیزاندن از شکنجه












1726. امام علی علیه السلام: آن كه به شخصی از روی ستم تازیانه زند، خداوند - تبارك و تعالی - او را به تازیانه آتشین خواهد زد.[1].

1727. امام علی علیه السلام: دشمن ترینِ بنده نزد خداوند عز و جل، كسی است كه پشتِ مسلمانی را به ناحقْ برهنه كند، و كسی را كه او را نزده است، به ناحق كتك زند، و كسی را كه قصد كشتن او را نداشته است، بكشد.[2].

1728. امام علی علیه السلام - از نامه اش به مأموران خراج (مالیات -: اگر خداوند برای ستم و بیداد كه از آن نهی فرمود، كیفری كه از آن ترسند، نمی نهاد، پاداشی كه در پرهیز از ستم است، عذری برای رها كردن [ خواسته او ] نمی گذارْد. پس رحم كنید تا به شما رحم شود، بندگان خدا را شكنجه نكنید و بیش از توانشان بر آنان تكلیف مكنید.[3].

1729. امام علی علیه السلام: ای مردم! شما را به حق فرا خواندم، از من رو گرداندید، و با تازیانه شما را زدم، خسته ام كردید. بدانید كه پس از من زمامدارانی بر شما حكم رانند كه از شما بدین كار، خشنود نشوند، مگر آن كه با تازیانه و آهن، شما را شكنجه كنند؛ و امّا من شما را با تازیانه و آهن شكنجه نمی كنم؛ چرا كه هركس مردم را در دنیا شكنجه كند، خداوند او را در آخرت، شكنجه خواهد كرد.[4].

1730. مسند زید - به نقل از زید بن علی، از پدرش، از جدّش درباره امام علی علیه السلام -: به درستی كه او (علی علیه السلام به عمر درباره زنِ حامله ای كه اعتراف به زنا كرده بود و عمر دستور داده بود سنگسار شود، گفت: «شاید بر سرش فریاد كشیده ای یا او را ترسانده ای؟».

گفت: چنین بود.

فرمود: «آیا از پیامبر خدا نشنیدی كه می فرمود: "بر اعتراف كننده، پس از شكنجه حدّی نیست. به درستی كه آن كه را دربند كشی یا زندان كنی، یا تهدید كنی، اقرارش [ ارزش] ندارد؟"».

گوید: عمر، زن را آزاد كرد. سپس گفت: زنان، ناتوان اند كه فرزندی مانند علی بن ابی طالب بزایند. اگر علی نبود، عمر هلاك می شد.[5].

1731. امام علی علیه السلام - از سخنرانی اش در آغاز خلافت -: خدا حرامی را حرام كرده كه ناشناخته نیست، و حلالی را حلال كرده كه از عیبْ خالی است، و حرمت مسلمان را بر دیگر حرمت ها برتری داده است، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و یگانه پرستی پیوند داده است. پس مسلمان، كسی است كه مسلمانان، از دست و زبان او آزاری نبینند، جز آن كه برای حق باشد؛ و آزار مسلمانان روا نیست، مگر آن جا كه واجب شود.[6].









    1. دعائم الإسلام: 1927/541/2.
    2. دعائم الإسلام: 1551/444/2، تهذیب الأحكام: 588/148/10.
    3. وقعة صفّین: 108، نهج البلاغة: نامه 51، المعیار والموازنة: 122.
    4. الغارات: 458/2، الإرشاد: 322/1، شرح نهج البلاغة: 306/2.
    5. مسند زید: 335، كشف الیقین: 55/73، كشف الغمّة: 113/1، ذخائر العقبی: 146.
    6. نهج البلاغة: خطبه 167، بحار الأنوار: 26/40/32.